حتی به روزگاران

میخواهم پرواز کنم

اي مهربانتر از برگ، در بوسه‌هاي باران!
بيداري ستاره، در چشم جويباران!

آيينة نگاهت، پيوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت، صبح ستاره‌باران

بازآ كه در هوايت، خاموشي جنونم،
فريادها برانگيخت از سنگ كوهساران

اي جويبار جاري! زين سايه برگ مگريز
كاينگونه فرصت از كف، دادند بي‌شماران.

گفتي: « به روزگاران مهري نشسته...» گفتم:
بيرون نمي‌توان كرد « حتي » به روزگاران

بيگانگي زحد رفت، اي آشنا مپرهيز
زين عاشق پشيمان، سر خيل شرمساران

پيش از من و تو بسيار، بودند و نقش بستند
ديوار زندگي را زينگونه يادگاران

وين نغمه محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقي‌ست آواز باد و باران


 



+نوشته شده در یک شنبه 12 تير 1390برچسب:,ساعت14:42توسط نادیا | |